فاطمه جونم تو خیلی باب اسفنجی دوست داشت یبخاطر همین کیک داداشی را طرح باب اسفنجی زدیم
اینم عکساش
امیر علی و بابایی
نمیدونم چرا تا تنهات میذاشتم همش گریه میکردی
خیلی وابسته به من بودی
عاشق بغضات بودم قیافت خیلی با نمک میشد نفس مامان
مگه فاطمه میذاشت همش میگفت تولد منه
صدبار شمع را روشن کردیم و فوت کرد.
اینم یه عکس از فاطمه شکمو که روی کیک شیرجه زده بود
بعد از اینکه کیک را بردیم گریه کرد و علی (پسر عمه اش) داره دلداریش میده.
کفر همه را در آورده بود قشنگ یه طرف کیک را خورد بهتر ه بگم لیس زد
ای دختر شکمو من داری برای کیک نقشه میریزی ها!!!!!!
:: موضوعات مرتبط:
,
,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1